۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

پسر هفده ساله در اثر عدم رسیدگی در بیمارستان سوئد درگذشت

پسر هفده ساله ای که به تنهایی به عنوان پناهنده به سوئد مهاجرت کرده بود در اثر عدم رسیدگی به موقع در بیمارستان درگذشت.  این پسر که در ماه آگوست سال گذشته بیمارو در بیمارستان شهر هاملستاد بستری شد و بعد از تشخیص نارسایی شدید کلیه از آنجا به بخش کودکان و نوجوانان بیمارستان شهر لوند منتقل وآنجا برای دیالیز از طریق لوله شکمی بستری شد. 
اما درمان بعد از دوهفته متوقف شد. علت قطع روند درمان "نامشخص بودن و عدم توافق در باره مسئولیت بیماران رده سنی پانزده تا هجده سال" اعلام شد. 
این پسر نهایتا به بخش بیماران کلیوی بیمارستان مالمو منتقل شد تا دیالیز را ادامه دهد، اما بعد، وقتی دوباره به بیمارستان لوند فرستاده شد وضعیت جسمی وخیمی داشت و نهایتا در اثر سکته قلبی درگذشت. 
مسئولین بیمارستان دلیل این حادثه را عدم وجود ارتباط کافی و مناسب بین بخش های مختلف برای گزارش حال بیمار و همچنین عدم وجود قوانین روشن درباره مسئولیت بخشهای مختلف خدمات درمانی می دانند. 
 اما در عین حال یکی از مسئولین گفته است که به هرحال نمی شد از این سکته قلبی پیش گیری کرد و مرگ این پسر ربطی به قصور خدمات درمانی ندارد. 



منبع خبر:
http://www.metro.se/nyheter/flyktingpojke-avled-efter-sen-vard/HdzoeD!XoLGCi6PTcCox3c1xGQ2g/

۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

توافق دسامبر چیست؟

سازش به جای جنگ، روش سوئدی برای حل بحران

بحران سیاسی در سوئد، انتخابات مجدد

سوئد در سی سال گذشته تقریبا همیشه توسط دولت های اقلیتی اداره شده است. به این معنی که هیچ کدام از احزاب یا بلوک های سیاسی اکثریت مجلس را در دست نداشته اند و درنتیجه مجبور به تشکیل دولتی شده اند که کمتر از 50% آرای مجلس را در حمایت خود دارد. (به جز 2006-2010  که بلوک راست متشکل از چهار حزب مختلف اکثریت مجلس را در دست داشت). شاید به همین دلیل است که به جز دولت 2006 تقریبا هیچ دولتی در چند دهه گذشته نتوانسته سیاست های اقتصادی رادیکال راست یا چپ را پیاده کند.
انتخابات 2014 اما به نوبه خود یک استثنا بود. دولت اقلیتی چپ تشکیل شد اما بودجه آن رای نیاورد و رییس دولت اعلام کرد که انتخابات مجدد برگزار خواهد شد.
برگزاری انتخابات مجدد بیشترین لطمه را به بلوک راست می زد. حزب دموکرات مسیحی در آستانه ترک مجلس بود و نظرسنجی ها نشان می داد که احتمالا درصد قابل توجهی از آرای مودرات ها (بزرگترین حزب دست راستی) به سمت نژادپرستها خواهد رفت و این حزب احتمالا در این انتخابات نیز رشد قابل توجهی خواهد داشت.

در مجموع اعلام انتخابات مجدد سوئد را از نظر سیاسی و اجتماعی دچار یک بحران می کرد. انتخاباتی که پیش بینی نتیجه آن غیرممکن بود، مجلسی که هیچ حزبی در آن اکثریت نداشت، و دولتی که شاید باز هم نمی توانست بودجه خود را در مجلس به تصویب برساند.
در ایام کریسمس و چند روز از مهلت باقیمانده برای نخست وزیر برای اعلام رسمی برگزاری انتخابات مجدد، در روز شنبه 27 دسامبر رهبران احزاب متشکل از دولت و احزاب دست راست در یک کنفرانس خبری اعلام کردند که به توافقی دست یافته اند که نیاز به انتخابات مجدد را منتفی می کند. این توافق "توافق دسامبر" نامیده شد.

توافق دسامبر چیست؟
توافق دسامبر توافقی سیاسی-اقتصادی است میان دو حزب تشکیل دهنده دولت (سوسیال دموکرات و محیط زیست) و چهارحزب دست راستی. حزب چپ هرچند که در دولت نیست از قبل اعلام کرد که مفاد این توافق هرچه که باشد برایش قابل قبول است تا سوئد بتواند از این بحران سیاسی نجات یابد. تنها حزب معترض به این توافق نامه حزب نژادپرستها (دموکراتهای سوئد) بود که بر اساس این توافق نامه نقش خود را در مجلس از دست می داد. این حزب از آنجایی که سومین حزب بزرگ مجلس است و هیچ بلوکی اکثریت ندارد در واقع تا پیش از این توافق تاثیرگزار ترین حزب در مجلس سوئد بود و با همین تاثیرگزاری توانست بودجه دولت را زمین بزند.

طبق توافق دسامبر دولت در سه زمینه با احزاب دست راستی همکاری می کند. در زمینه سیاست دفاعی و امنیت، در زمینه امور بازنشستگی، و در زمینه انرژی. طبق این توافق نامه باید در اسرع وقت کمیته ای در زمینه انرژی متشکل از همه احزاب عضو توافق دسامبر تشکیل شود. حزب محیط زیست نیز بر اساس این توافق نامه توانست به گروه امور بازنشستگان راه یابد.

اما مهمترین ماده توافق دسامبر هیچ کدام از این بندها نبود. بر طبق توافق دسامبر، به مدت هشت سال، تا سال 2020، هیچ کدام از اعضای این توافق نامه اجازه ندارند در مجلس به بودجه دولت اقلیتی و به نخست وزیر منتخب بلوک اقلیتی رای منفی بدهند. هرچند این حق برای همه بلوک ها محفوظ است که بودجه خود را در مجلس ارائه دهند اما هنگام رای دادن به اصطلاح "رای خود را زمین می زنند" یا به عبارتی رای سفید می دهند. به این ترتیب دولت های اقلیتی می توانند بودجه پیشنهادی خود را در مجلس به تصویب برسانند.

مشکل دموکراتیک توافق دسامبر
منتقدان به توافق دسامبر معتقدند که این توافق نقش اپوزوسیون را در مجلس از بین می برد. هرچند که حزب چپ در این توافقنامه حضور نداشت و عضو دولت هم نیست، این خطر وجود دارد که احزاب بلوک چپ با حضور  حزب چپ بودجه ای رادیکلی به مجلس ارائه بدهند و بلوک راست نتواند با این بودجه مخالفت کند.
بعضی طرفداران احزاب دست راست معتقدند که این توافقنامه هیچ منفعتی برای آنها نداشته است. حتا در این سه زمینه ای که قرار به همکاری است با حضور حزب محیط زیست هیچ یک از این کمیسیون ها به نتیجه ای دست نخواهند یافت. حزب محیط زیست در هر سه زمینه بازنشستگی، انرژی و دفاعی از احزاب رادیکال به شمار می رود. هرچند در انتخابات اخیر با سیاست های تقویت نیروی دفاعی و امنیت سوئد موافق بود.


مردم چه می گویند؟
نظر سنجی های دولت و رسانه ها نشان می دهد که از هر سه نفر سوئدی یک نفر توافق دسامبر را غیردموکراتیک می داند. در این نظر سنجی که تنها چند روز پس از کنفرانس خبری تواق دسامبر انجام شد 34% شرکت کنندگان این توافق را مخالف مبانی دموکراسی می دانند و 47% با آن موافقند. اما در عین حال در همان نظرسنجی 56% رای دهندگان فکر می کنند که توافق دسامبر راه حل مناسبی برای بحران دولت بود و تنها 28% آن را اشتباه می دانند.
بعضی از رای دهندگان بر این باورند که این تنها یک توافقنامه ساده میان احزاب است و تا زمانی که وارد قانون رسمی کشور نشود هیچ مشکلی برای دموکراسی در سوئد ندارد.

آن رامبری، دبیر کانون وکلای سوئد، توافق دسامبر را نهایت مسئولیت پذیری احزاب درگیر با مساله بودجه و دولت می داند. او این توافق را تنها انتخاب موجود برای بیرون آمدن دولت سوئد از بحران می بیند. در عین حال به رای دهندگانی که بدون مطالعه و تحقیق به احزاب رادیکال رای می دهد انتقاد می کند و می گوید "هر رای که داده می شود یک مسئولیت اجتماعی است. این که کسی نژاد پرست نیست و از سر بی اطلاعی یا کلافگی از وضع موجود به یک حزب رادیکال فاشیست رای می دهد دلیل موجهی نیست".

اولف بیرلد، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه گوتنبرگ تضادی دموکراتیک در توافق دسامبر نمی بیند. اما می گوید که نزدیک شدن احزاب چپ و راست به یکدیگر از نظر ایدوئولوژیکی، سیاسی و اقتصادی انتخاب های موجود را کم می کند و خطر قدرت گرفتن احزاب رادیکال را افزایش می دهد.







۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

به مسجد من دست نزنید!



در سال 2014 به طور متوسط هر ماه به یک مسجد یا یکی از مکان های تجمع مسلمین حمله شد. این حمله ها به طرق مختلف، از شعار نویسی و شکستن شیشه تا آتش زدن محل انجام شده است.

اولین حمله، در ژانویه سال 2014 به مسجدی در منطقه ای در شهر استکهلم، با کشیدن عکس صلیب های شکسته  (علامت نازی) بر در مسجد انجام شد. اما این حملات بعد از انتخابات مجلس سوئد و پیروزی نسبی حزب دموکراتهای سوئد یا نئونازیست ها شدت گرفت به طوری که در ماه های سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر در هرماه بین دو تا سه مورد حمله به مساجدی در نقاط مختلف کشور گزارش شد.
در یکی از این حمله ها در آخرین هفته سال 2014 مسجدی در اسکیلستونا، یکی از مناطق نزدیک به استکهلم به آتش کشیده شد که پنج نفر در اثر سوختگی در بیمارستان بستری شدند و حال یکی از آنها وخیم گزارش شد.
با وجود پوشش خبری رسانه های مختلف در مورد آتش زدن این مسجد و واکنش های تند رسانه ها، مردم و دولت، تنها چند روز پس از آن مسجدی در بخش جنوبی کشورنیز به آتش کشیده شده که خسارات وارده در این حمله کمتر بود. قبلا نیز در ماه نوامبر شیشه های همین این مسجد را شکسته بودند.

سابقه تاریخی

در سوئد برای اولین بار در سال 1993 مسجد شیعیان در شهری در نزدیکی گوتنبرگ به آتش کشیده شد. عامل اصلی این آتش سوزی به گفته برخی از رسانه ها یکی از اعضای حزب نئونازیست سوئد بود. این مسجد با خاک یکسان شد، اما بعد از آن مسجدی جدید در همان مکان ساخته شد.
هرچند قبل از این تاریخ حمله ای به مساجد در سوئد گزارش نشده است، اما این حمله های مکرر یادآور حادثه تلخ تاریخی "شب شیشه های شکسته" در آلمان است که در یک شب، 9 نوامبر سال 1938 در آلمان و اتریش بسیاری از مکان های زندگی، کسب و کار، و کنیسه های یهودیان به آتش کشیده شد و کف خیابانها با شیشه های شکسته پوشیده شد.

چرا مسجد ها را آتش می زنند؟

حمله به مساجد در سوئد دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. یکی از آن دلایل فوبیای اسلام یا اسلام هراسی است که در اروپا رو به رشد است. با روی کار آمدن احزاب ناسیونالیستی و نژادپرست، ظاهرا طرفداران این احزاب جان تازه ای گرفته و با جرات بیشتری به حرکتهای خشونت آمیز و رادیکال دست می زنند.
گروهی اما ادعا می کنند که علت این حملات خشم مردم، از جمله کرد ها علیه جنایات وحشیانه دولت اسلامی داعش است. یکی از هماهنگ کنندگان تجمعات ضد داعش این نظریه را به شدت رد می کند و می گوید که آتش زدن یک ساختمان و آسیب رساندن به مردم بی گناه به هیچ وجه راه مبارزه با جنایات داعش نیست.
اما ظاهرا آتش زنندگان مساجد این طور فکر نمی کنند!

چه کسی مسئول است؟

پلیس امنیت هم اکنون مشغول تحقیق و بررسی حمله به مسجد اسکیلستونا است. اما هنوز نتوانسته هیچ مدرک و یا شاهدی پیدا کند. تا کنون هیچ شخص یا سازمان و گروهی نیز این حملات را بر عهده نگرفته است.
دولت مورد انتقاد شدید قرار گرفته که نمی تواند امنیت مساجد را تامین کند.
نخست وزیر سوئد در این باره گفته است: "این سوئد نیست و اینها سوئدی نیستند!". استفان لوفن نخست وزیر جدید سوئد این حملات را حمله به آزادی عقیده و حمله به کل جامعه سوئد می داند و می گوید نمی توان با مفهومی جز "حملات تروریستی" آن را توجیه کند.
دولت اعلام کرده است که در سال جدید میلادی مساجد و کنیسه ها، و سایر گروه های مذهبی می توانند برای تامین امنیت خود کمک هزینه دریافت کنند.

به مسجد من دست نزنید!

"به مسجد من دست نزنید" نام تجمعی بود که در تاریخ 2 ژانویه، همزمان در سه شهر بزرگ سوئد، استکهلم، گوتنبرگ، و مالمو برگزار شد. این تجمع برای نشان دادن حمایت مردمی از مساجد و مراکز دینی و همچنین برای نشان دادن نفرت از نژادپرستی و اقدامات نازیستی در جامعه بود.
در این تجمعات خیابانی که در هوای سرد و طوفانی سوئد برگزار شد در هر سه شهر هزاران نفر از اقوام و مذاهب مختلف شرکت کردند. دعوت کنندگان این تجمعات سازمانها و نهادهای مختلفی بودند که از زمره آنها کلیسای سوئد (بزرگترین سازمان کلیسا های کشور)، جوانان چپ، جوانان حزب سوسیال دموکرات، جنبش آزادی مسیحیت، و چندی از سازمانهای ضد نژادپرستی، سازمانهای اسلامی و انجن های صلح بودند. این انجمنها یکی از دلایل دعوت خود را "تهدید جان آدمها در این اقدامات وحشیانه" و "به خطر انداختن آزادی عقیده و مذهب در کشور سوئد" اعلام کردند.
البته این تجمع اولین و تنها اقدام علیه حمله به مساجد نبوده است. بعد از آتش زدن مسجد اسکیلستونا، شبکه ضد نژادپرستی فیس بوکی از اهالی شهر دعوت کرد که برای حمایت از افرادی که در مسجد بودند و همه معتقدین به اسلام دیوارهای این مسجد را با عکس قلب بپوشانند و نام این حرکت را "بمباران قلبها" گذاشت که با استقبال مردم هم روبه رو شد.
وزیر امور اجتماعی سوئد نیز اعلام کرد که در بمباران قلبهای بعدی (2 ژانویه) در برابر مسجد اوپسالا حضور خواهد یافت.










Bild: Omar Mustafa

Bild: ungdom mot rasism




منابع:








۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه

ک مسئله‌ی سیاسی در سوئد؛ آیا دموکراسی می تواند صدای نژادپرستان را نشنیده بگیرد؟


احزاب جدید در سوئد
آیا دموکراسی می تواند صدای نژادپرستان را نشنیده بگیرد؟

سوئد به شکل پارلمانی اداره می شود و نمایندگان مجلس هر چهارسال یک بار از طریق رای گیری انتخاب می شوند. هر شهروند بالای هجده سال می تواند در انتخابات شرکت کند. در اکثر انتخابات بیشتر از 80% افراد دارای حق رای شرکت کرده اند. هر حزبی که بیش از 4% رای بیاورد می تواند در مجلس کرسی بگیرد.

احزاب قدیمی بلوک چپ در مجلس حزب سوسیال دموکراسی و حزب چپ هستند. و حزب جدید بلوک چپ حزب محیط زیست است. حزب چپ تازه تاسیسی به نام حزب ابتکار فمینیستی برای ورود به مجلس تلاش می کند که در انتخابات 2014 با حدود 3% آرا نتوانست وارد مجلس شود.

احزاب قدیمی بلوک راست حزب مودرات ها و دموکراتهای مسیحی هستند.

دو حزب مردم و حزب مرکز نیز از احزاب قدیمی هستند که اکنون ائتلاف احزاب راست هستند، اما در طول تاریخ گاهی سیاستهای چپ پیشه کرده و حتا با حزب سوسیال دموکراسی دولت تشکیل داده اند.

حزب جدید در مجلس: دموکراتهای سوئد

حزب دموکراتهای سوئد که بعضی از سیاستمداران به آنها حزب فاشیست یا نازیست هم می گویند در سال 1988 تاسیس شد و در دو دوره اخیر به مجلس راه یافت. این حزب هم اکنون حدود دوازده هزار عضو رسمی دارد و در انتخابات 2014 با 13% آرا برای دومین بار به مجلس راه یافت و توانست به سومین حزب بزرگ سوئد تبدیل شود. آنچه سیاستمداران و رای دهندگان را ترساند این بود که این حزب با توجه به اینکه هیچ جناحی اکثریت مجلس را در دست ندارد بتواند از قدرت تاثیر گذاری خود استفاده کند و در کار مجلس و دولت اخلال ایجاد کند و همینطور هم شد.
حزب نژادپرستها در مجلس بودجه خود را معرفی کرد، و هم به بودجه خود و هم به بودجه ائتلاف راست رای داد. به این ترتیب بودجه دولت تصویب نشد. بررسی کارشناس های اقتصادی نشان می داد که بودجه ائتلاف راست و چپ بسیار به هم شبیه است و تفاوت آنها در جزئیاتی است که تاثیری بر تصمیمات کلان دولت ندارد. که البته مساله تازه ای هم نیست. سوئدی ها می گویند اینجا راست ها هم کمی چپ هستند. مشخص بود که حزب نژادپرستها با بودجه ائتلاف راست هم مشکلات جدی دارد و رای آنها فقط برای سقوط دولت بود و بس.

دولت اقلیتی سوسیال دموکراسی و محیط زیست از میان راهکار های موجود انتخابات مجدد را برگزیدند. و این اولین پیروزی بزرگ حزب نژادپرستها در تاریخ سیاسی سوئد بود. آنها از تمام قدرت سیاسی خود برای براندازی دولت و تحقیق وعده های انتخابی شان استفاده کردند. در یک عمل غیراخلاقی به بودجه مخالف خود رای دادند تا به هدف خود برسند. این عمل که مصداق کامل "هدف وسیله را توجیه می کند" از سوی این حزب بود نه تنها طرفداران آنها را خرسند کرد، بلکه باعث شد عده ای هم به این شمار اضافه شود. حزب نژادپرستهای سوئد تنها حزبی است که به گفته رای دهندگان "به صدای طرفداران خود گوش می کند!".

حزب ابتکار فمنیستی، در آستانه ورود به مجلس

حزب ابتکار فمنیستی حزب تازه تاسیسی است که در سال 2005 تاسیس شد و از سال 2006 برای انتخابات مجلس وارد رقابت شد، اما هنوز نتوانسته وارد مجلس شود. هرچند در انتخابات اخیر تنها 0.9 % تا ورود به مجلس فاصله داشتند. این حزب هم اکنون بیش از بیست و دو هزار عضو رسمی دارد.
حزب ابتکار فمنیستی (فی یا فمنیست اینیشیاتیو) حزبی با جناح بندی چپ است که رفع تبعیض علیه زنان، اقلیت ها، معلولین و غیره از اهداف اصلی این حزب می باشد. این حزب در مورد سیاست های مهاجر پذیری و سیستم رفاه اجتماعی به احزاب چپ نزدیک است تا جایی که بعضی آن را حزب خواهر سوسیال دموکراسی می خوانند.
یکی از راه های برون رفت معضل دولت همکاری با این حزب قبل از انتخابات مجلس بود، با دادن رای سازمانی و ورود این حزب به مجلس شاید بخشی از مشکل دولت حل می شد. اما حزب سوسیال دموکراسی که در طول چند دهه اکثریت مجلس و دولت را در دست داشته ظاهرا هنوز آمادگی تقسیم قدرت را ندارد.

حزب ابتکار فمنیستی اعتقاد دارد که رفع تبعیض های موجود، مبارزه با نژادپرستی و اجرای مبانی حقوق بشر باید از حاشیه بیرون آمده به عنوان هدف اصلی سیاست مداران در بیاید و مبارزات حاشیه ای برای نیل به این اهداف کافی نیست.

خروج از بن بست:
بن بست سیاسی سوئد به دلیل تعدد احزاب در مجلس به وجود آمده است. اختلاف میان احزاب تند رو و میانه روی چپ بالاگرفته. دوحزب بزرگ راست و چپ از لحاظ سیاسی و اقتصادی بسیار به هم نزدیک شده اند، اما با این حال به خاطر سابقه تاریخی مبارزه و مخالفت با یکدیگر قادر به همکاری نیستند.
با این حال مساله ای که امروز نقطه مشترک همه احزاب است جلوگیری از قدرت گرفتن بیشتر حزب نژادپرستها است، بسیاری از تحلیل گران سیاسی تنها راه خروج از این بن بست سیاسی را همکاری دو حزب بزرگ چپ و راست، یعنی سوسیال دموکراتها و مودرات ها می دانند.
ائتلاف این دو حزب در مجلس کنونی به معنای دولت حداکثری با بیش از 60% کرسی های مجلس بود. تحلیل گران سیاسی هر گونه همکاری دیگر ما بین احزاب را برای کسب حداکثر مجلس غیر واقع بینانه می دانند! اما آیا دو حزبی که در طول بیش از صد سال فعالیت سیاسی در همه امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مقابل هم ایستاده بودند ممکن است؟ آیا خطر حزب نژادپرستها برای سیاستمداران همانقدر جدی است که برای تحلیل گران؟

آیا سیستم چند حزبی به شکل موجود جوابگوی نیاز جامعه سوئدی هست؟ مجلس سوئد توانایی پذیرش چند حزب جدید را داراست؟ هرچند می بینیم که ظهور احزاب جدید با نیازهای جامعه همخوانی دارد و حضور احزابی مانند ابتکار فمنیستی می تواند راه حلی برای مشکلات موجود در زمینه های اجتماعی و سیاسی باشد، اما در عین حال نمی توان سیاست اخلاقی دوگانه پیشه کرد.

باید پذیرفت که اجرای دموکراسی به این شکل به معنی ورود احزاب فاشیستی و نژادپرستی است که دیگر نمی شود صدایشان را نشنیده گرفت.

آهو شکرائی، دسامبر 2014



۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه

حزب دموکراتهای سوئد: ارتکاب جرم ریشه های فرهنگی دارد

مراکز دولتی باید شهروندان را بر اساس ریشه های قومی و ملیتی شان ثبت کنند

حزب دموکراتهای سوئد در سال 1988 تاسیس شد و در انتخابات سال 2010 برای اولین بار به مجلس راه یافت. در سال 2014 با 13% آرا به عنوان سومین حزب بزرگ سوئد 49 کرسی در مجلس را از مجموع 349 کرسی را از آن خود کرد. با توجه به اینکه هیچ حزب یا ائتلافی در مجلس اکثریت ندارد حزب دموکراتهای سوئد به حزب تعیین کننده در مجلس تبدیل شد. معاون دوم سخنگوی مجلس نیز با وجود جدل های فراوان، مطابق سنت از این حزب انتخابات شد. این حزب در دسامبر 2014 توانست بودجه دولت اقلیت چپ را ساقط کرده و باعث سقوط دولت شود که منجر به انتخابات مجدد در سوئد شد.
در ویکی پدیا اسم این حزب در صفحه نازیسم سوئد آمده است. برخی از نشریات اخیرا به افشای ریشه های نازیستی این حزب پرداخته اند. به عنوان مثال یکی از اعضای شورای مرکزی حزب در سالهای آغازین کار در گذشته در "حزب نازی های شمالی" فعال بوده است. رهبر یکی از احزاب بزرگ جناح چپ سوئد نیز اخیرا از این حزب به عنوان حزب فاشیستی یاد کرد که با اعتراض بعضی از رهبران این حزب مواجه شد. این حزب پیشتر به عناوینی چون نازیسم یا نژادپرست واکنش نشان نداده بود.
اما حزب دموکرات های سوئد، حزب نازی، حزب فاشیست، یا حزب نژادپرستان سوئد واقعا چه می خواهد و چه برنامه ای دارد؟
در مانیفست انتخاباتی سال 2014 این حزب هفت مورد به عنوان برنامه های اصلی این حزب عنوان شده، از جمله افزایش مراکز درمانی، بهبود خدمات به سالمندان، افزایش حمایت از بیکاران و غیره. هرچند مساله مهاجرت در این هفت مورد ذکر نشده، در همین مانیفست به نحوه مهاجرت پذیری و هزینه های آن مستقیما انتقاد شده است.
با این وجود دموکرات های سوئد بعد از تبدیل شدن به سومین حزب بزرگ سوئد و به ویژه پس از اعلام دولت برای انتخابات مجدد تنها بر یک مساله تمرکز کرده اند: مهاجرت.
معاون دوم سخنگوی مجلس، بیورن سودر از حزب دموکرات های سوئد در مصاحبه ای با یکی از روزنامه های سوئد گفته است که به مهاجرین برای بازگشت به کشورشان کمک هزینه می دهند. او گفته است که این اقدام زمینه را برای ایجاد یک هویت یکسان ملی در جامعه ایجاد می کند.
سودر همچنین در این مصاحبه گفته است: "نمی شود که هم یهودی بود و هم سوئدی. من فکر نمی کنم که می شود دو ملیت داشت". او در ادامه گفته است که یهودی ها، سامری ها، و کرد ها می توانند در سوئد زندگی کنند، اما هرگز "سوئدی" نمی شوند. جالب اینجاست که سامری ها از اقوام قدیمی هستند که در شمال سوئد زندگی می کردند و سامری از زبان های رسمی سوئد به شمار می رود.
ظاهرا منظور سخنگوی این حزب از سوئدی بودن تعلق به نژاد سوئدی است. درحالیکه هیچ نژادی به این نام وجود ندارد. بعضی وایکینگ های اولیه را از نژاد اقوام آلمانی دانسته اند که به شمال کوچ کردند و در کشورهای اسکاندیناوی ساکن شدند. اما کلمه سوئدی بیشتر یک "ملیت" است و نه یک "نژاد".
سودر اضافه می کند که ما تعداد زیادی سامی داریم که شهروند سوئد هستند اما به ملیت سامی تعلق دارند. همچنین است در مورد فنلاندی ها، کردها و بقیه ملیت ها. ما آنها را می پذیریم، اما در عین حال می دانیم که زیاد شدن این افراد و ملیت ها مشکل زاست.
سودر می گوید باید زمینه بازگشت این افراد را به کشورهای خودشان فراهم کنیم.
از دیگر اقدامات این حزب ارائه طرحی به مجلس است که بر اساس آن مراکز دولتی باید شهروندان را بر اساس ریشه های قومی و ملیتی شان ثبت کنند. کنت اکروت از نمایندگان این حزب در مجلس تاکید می کند که این مساله فقط شامل کسانی که خارج از سوئد متولد شده اند یا هنوز شهروند سوئد نیستند نمی شود، بلکه باید ریشه های قومی و ملیتی هرکسی که در سوئد زندگی می کند مشخص سود. او اعتقاد دارد که ارتکاب جرم ریشه در فرهنگ افراد دارد. گفتنی است که اقدامی مشابه در سال 1935 از طرف دولت انجام شد که در آن افراد یهودی یا افرادی که ریشه های یهودی داشتند توسط دولت شناسایی و ثبت می شدند.
ظاهرا تنها طرفداران این حزب نژادپرست سوئدی ها نیستند. بعضی از نسل جدید یا به قولی نسل دوم مهاجرین نیز که تصور می کنند سوئد ظرفیت پذیرش مهاجر بیشتر را ندارد به این حزب رای داده اند و یا حتا به عضویت این حزب درآمده اند. سودر نیز به این مورد اشاره کرده است که "خیلی از اعضای حزب ما از نسل مهاجرین هم با این مساله موافقند که سوئد توانایی پذیرش این همه مهاجر را ندارد".
احتمالا این جوانان از خانواده های مهاجر و رهبران حزب دموکرات های سوئد تعریف یکسانی از "مهاجر" ندارند. فرزندان مهاجران به علت "شهروند سوئد" بودند خود را سوئدی می دانند در حالیکه رهبران این حزب به وضوح گفته این که سوئدی بودن به داشتن اقامت یا شهروند این کشور بودن نیست.
آهو شکرائی
دسامبر 2014
منابع:



۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

تجربه های خشونت 3، سانسور تا تصویر کامل

آنچه زنان بسیار به آن پابندند و مردان از آن با خبر,  علاقه زن به نشان دادن تصویری کامل از زندگی زناشویی است. هرچند مردان نیز دوست ندارند کسی از مسائل و مشکلات زندگی خصوصی و خانوادگی آنها با خبر شود، و چه بسا این مساله برای آنها حیاتی تر است چرا که شرافت، آبرو و غیرت آنان را خدشه دار می کند. اما مردان اکثرا از این مساله که زن از این شرافت و آبروی آنها نگهداری می کند استفاده می کنند.

به تصویر کشیدن یک زندگی کامل، یک زناشویی عاشقانه و تفاهم عمیق از مسائلی است که با گذشت زمان و پیدایش سبک های جدید و مدرن زندگی خانوادگی نه تنها کمرنگ نشده بلکه اهمیت بیشتری پیدا کرده است. زمانی که دختر و پسر خود همسر آینده خود را انتخاب می کنند و حتا گاهی در برابر مخالفت های خانواده پافشاری می کنند و عواقب انتخاب خود را می پذیرند، ارائه این تصویر کامل مهم تر هم می شود.

این نقطه ضعف بزرگی است که به اعمال خشونت علیه زنان کمک می کند. شوهرم بسیاری از مواقع جلوی جمع به من متلک می گفت چون می دانست که هرگز جلوی جمع جواب او را نخواهم داد. گاهی وقتی صدایش می کردم پاسخ نمی داد چون می دانست که جلوی مهمان عصبانی نمی شوم. رفتارهایی را که می دانست از آنها متنفرم با من می کرد چون مطمئن بود که در سایه جمع در امان است چرا که من این تصویر کامل را خراب نخواهم کرد. حتا اگر تصویر او در نزد آنها خراب شود، من نقش همسر صبور و مهربان را بازی خواهم کرد و لباس زن آرام و منطقی و کامل را از تن درنخواهم آورد.

البته چند باری هم شد که من تصمیم گرفتم در همان جمعی که در برابرشان تحقیر شده ام عکس العمل نشان داده و نارضایتی خود را از آن رفتار یا کنایه نشان بدهم. اتفاقی که افتاد فرای انتظار بود. "من که چیزی نگفتم. اما تو رفتاری کردی که همه را به تعجب واداشت. این تو بودی که مساله را بزرگ کردی. وگرنه آن یک جمله  من را کسی متوجه نشد. رفتار من را کسی ندید. اما عکس العمل تو را همه دیدند و ...". و این تبدیل شد به یک دعوای کش دار تا آنجا که من مجبور به عذرخواهی از عکس العمل نسنجیده ام شدم. و حق واقعا با او بود! شنیدن کنایه از مرد خانه و دیدن رفتارتحقیر آمیز او با زن چیز تازه ای نیست. به راحتی می تواند ندیده گرفته شود. اما پاسخ زن خوب فرمانبر پارسا هرگز قابل گذشت نخواهد بود. هرچند این دست اتفاقات نشان می داد که او بیشتر از من به این تصویر کامل علاقه مند است، اما کسی که خود را سانسور می کرد و به شکل گیری این تصویر کمک می کرد من بودم.

واقعیت این است که همه زن و شوهرها با هم مشکل دارند و اینکه این مشکل را در خانه خاک کنند و نزد بیگانگان نبرند یک توانایی است که تبدیل به ارزش شده است. اما قربانی این ارزش زنان هستند و پرچم افتخار آنان را مردان به دوش می کشند. این زنان هستند که بغض خود را حتا در برابر مادر خود فرو می خورند و نه تنها به خود آسیب می رسانند بلکه الگوی غلطی برای دیگران می شوند
متاسفانه مردانی که به خشونت و آزار زنان می پردازند اغلب اصرار بیشتر از حد بر این موضوع دارند و مشکلات خانوادگی را هم ناموس خود می دانند و هرکسی غیر از همسر و فرزند را بیگانه، و حتا دشمن می پندارند. از برزو مشکل حتا به اقوام درجه یک از جمله مادر بیم دارند و آن را شکست تلقی می کنند. چنان که همسرم دائم به من می گفت که من دوست ندارم خواهرت از این مسائل با خبر شود و این فقط بین من و تو است. اینگونه است که نه تنها مشکل در خانه و در دل زن دفن می شود، بلکه امکان ارتباط سالم که مبتنی بر گفتگو، درد دل و مشورت گرفتن هست هم از زن گرفته میشود چنان که از من گرفته شد.

کاملا قانع شده بودم که مشکلات ما مال خودمان است و خودمان باید حلش کنیم. حق با او بود، مگر ما دو انسان کامل و عاقل و بالغ نیستیم؟ چرا باید راجع به مشکلمان با مادرم درد دل کنم، درحالیکه مشکل ما حل می شود بدون اینکه دیگران را درگیر کنیم یا مادر را غمگین کنیم یا روی برادر برای دخالت در زندگی مان باز شود... اما هیچ وقت با خودم فکر نکردم آنچه او واقعا از آن می ترسد و هراس دارد این است که تصویر واقعی که بعدها از خودش نشان داد هم به این درد و دل ها راه پیدا کند.
 واقعا بهتر نبود که از همان اولین بارها که خشونت و کنترل شروع شد همه چیز را به مادرم می گفتم. آیا بهتر نبود وقتی نیمه شب در خیابان رها شده بودم به پدر زنگ می زدم؟ یا شاید هم از قضاوت آنها می ترسیدم، از اینکه دوستانم بگویند پس چرا ولش نمی کنی؟ از اینکه دیگران فکر کنند ضعیفم. شاید انقدر در خانه تحقیر می شدم که حق داشتم نخواهم بیرون از خانه هم توسط دوستان و عزیزان خودم تحقیر شوم. اینطور بود که من پا به پای شوهرم برای حفظ این تصویر کامل تلاش کردم، تن به خفت های زیادی دادم، سرم را بسیار پایین انداختم، مبادا این تصویر خدشه دار شود.

بسیاری از اینگونه ارتباطات وقتی به طلاق و جدایی می انجامد همه اطرافیان بهت زده می شوند. زنی که برای شوهرش خیار پوست می کند و در دهانش می گذاشت، زنی که بهترین هدیه ها را از همسرش دریافت می کرد، زنی که هرگز کسی صدای بلندش را نشنیده بود، زنی که همیشه در جمع پشت شوهرش بود و جلوی دوستان و خانواده از مهربانی ها و خوبی های شوهرش صحبت می کرد، یک شبه تصمیم به جدایی می گیرد و چه زن بی فکری! زنان امروزی دیگر به درد زندگی نمی خورند...

همین خودسانسوری ها باعث می شود که هنگام اجرای تصمیم جدایی زن با موانع بیشتری روبرو شود و اگر زن متهم به خیانت و هوسبازی نشود و نشنود که "خوشی زیر دلش زده"، لااقل پند و اندرز بگیرد که زندگی زناشویی نیاز به صبر و حوصله دارد. چرا که آن تصویر کامل آنقدر زیبایی به تصویر کشید که حالا حتا از نظر خانواده و بهترین دوستان و نزدیکان "حیف است خراب شود".

تجربه های خشونت علیه زنان 7، دردم از یار است و درمان نیز هم

وقتی یادم به دوران زناشویی می افتد چند تصویر برایم پر رنگ و واضح هست. یکی از مهمترین آنها ترس هست. ترسی که پایانی نداشت، ترسی که از رختخواب تا مهمانی های خانوادگی، از رستوران تا سالن سینما، از تلفنی که ساعت 8 شب زنگ میزد تا کافی شاپی که با دخترها می رفتم، همه جا حضور داشت.
اما خاطره ای از آن دوران هست، از ترس هم ترسناک تر، و آن درد است.

زندگی من در آن چند سال پر بود از درد، درد جسم، درد تن. پر بود از بیماری.

تا یادم هست دوستان و آشنایان و فامیل من را به عنوان دختری قوی و سالم می شناختند. دختر شادی که همیشه می خندید و بیماری و ویرووس و واگیر برایش معنی نداشت. دختری که با بیماری می جنگید و اگر هم گاهی گلو درد امانش را می برید هرگز تسلیم رختخواب نمی شد. من، شادی خانه، بهار خندان، دختر خورشید، من.

نمی دانم بیماری و درد از کجا آغاز شد. نمی دانم اولین بار چگونه بود که دانستم بیماری و ضعف من، تسکین روح او می شود. شاید بارهای اول وقتی دعواهای سختی می کردیم، و من سردرد می گرفتم حس می کردم که کمی نرم می شود. شاید همین باعث شد که بیشتر سردرد بگیرم، و شاید هم واقعا از شدت فشار و تنش بود که هر روز تحلیل می رفتم، ضعف می کردم، و بعد از هر دعوا سرگیجه می گرفتم و گوشه ای می افتادم.

و وقتی از ضعف گوشه ای بیحال می افتادم یا اگر از درد به خودم می پیچیدم چشمان نگرانش را می دیدم که دنبالم می کرد. چهره اش را می دیدم که غمگین میشد، دوستم داشت. آه دوستم داشت... بعد کمی آب، یک مسکن، دستش را که به موهایم می کشید غم دنیا از دلم می رفت. دوستم داشت...

اینطور بود که هر روز نحیف تر و رنجور تر می شدم. بحث و جدلهای طولانی باعث سر گیجه ام میشد و خشونت های فیزیکی حس ضعف و تحقیر به من میداد و در کنار همه این دلایل انگیزه های قوی برای بیمار شدن و بیمار ماندن داشتم. گاهی وقتی بعد از چند روز بیماری و ضعف جدل می کردیم می گفت باز بهتر شدی و خوی وحشی ات بازگشت، می گفت ای کاش همیشه مریض باشی. اما واقعیت این بود که او با دیدن بیماری من آرام میشد و حس ترحم و برتری باعث میشد که پرخاش نکند و البته ضعف و ناتوانی من هم از بروز بحث و جدل پیش گیری می کرد.

دلیلش هرچه که بود نتیجه یکسان بود. سالها بیماری و سردرد و ضعف را چنان با خودم حمل کردم که بخشی از وجودم شد. تبدیل شدم به زنی نحیف که همیشه بیمار است. قرص های اعصاب، آرام بخش، سرماخوردگی، نفغ شکم، و هرروز به تعداد آنها اضافه می شد. هیچ کدام فایده نمی کردند، هیچ پزشکی تشخیص نمی داد. درمان درد من نزد کس دیگری بود. درمان درد نوازش همان دستهایی بود که به هنگام سلامت با خشونت بر بدنم فرود می آمد. درمان درد من خود درد بود.

در ابتدای دوران طلاق، زمانی که درمان دردهایم نزدیکم نبود تا تن تبدارم را آرام کند، یا برای کمرم حوله گرم کند، یا برای سرم دستمال مرطوب بیاورد، احساس بی کسی و نا امنی می کردم. سالهای سال زندگی پیش رویم بود که باید هرروز آن را با تنهایی سر می کردم و با بیماری می جنگیدم، بی آنکه مهربانی دستی بر سرم بکشد. درمانم را از زندگی رانده بودم و بی امید بهبود شب و روز را در بستر بیماری می گذراندم.

هیچ یادم نمی آید کی بود و چگونه شد، اما روزی بود که دیدم دیگر نمی دانم قرصهایم کجا هستند، تاریخ مصرف مسکن های سردردم گذشتند بی آنکه به آنها دست بزنم، قرص های اعصابم را در جیب کاپشن زمستانی ام پیدا کردم، قرص های جویدنی معده در اثر رطوبت نم کشیده بود. نمی دانم چقدر گذشت اما میدانم که یک روزی، چند ماه بعد از اینکه درمان رفت، دردها هم ناپدید شدند. چندی بعد همه شیشه ها و قوطی های قرص و دوا را دورانداختم و امروز...

من، شادی خانه، بهار خندان، دختر خورشید...