۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

خانم شیرین عبادی، نجات نرگس امروز تنها نجات نرگس نیست. کاری بکنید


خانم شیرین عبادی،

مزاحم اوقات شدم برای درخواستی که تا به حال از شما نداشته ام. هیچ کدام نداشته ایم. انتظار برای تغییر شرایط ایران به صرف گرفتن جایزه نوبل انتظاری غیر واقعی و بی انصافانه است. در عین حال هرکس بتواند ذره‌ای برای این کشور، برای این همه ظلم و تجاوز به حقوق انسان‌ها در ایران کاری کند، کار بزرگی کرده است. ولو این کار فقط لغو یک سنگسار، یک قصاص، و یا آزادی یک بهایی باشد. ولو این کار را یک کودک با معصومیتش بکند، شما با جایگاه ویژه تان بکنید، یا امثال نرگس محمدی با روزه گرفتن هاشان...

راستش دلیل اصلی نوشتن این نامه همین مساله نرگس محمدی است. نرگس را حتماً می شناسید، حتماً می شناسید. میزگرد داشته اید، جاهایی هم نظر بوده اید، به نوعی همکار بوده اید. نرگس حالا در زندان است حتماً می دانید، نرگس به جرم عوضیت در کانون مدافعان حقوق بشر به یازده سال حبس محکوم شده، اخیراً دست به اعتصاب غذا زده، حالا هم که دارد می میرد. می دانید؟ نرگس دارد می میرد، خیلی‌ها دارند می میرند، چه به تدریج و چه ناگهانی. اما نرگس...نرگس طور دیگری است، طور دیگری عزیز است، نمی‌دانم به خاطر آن دو کودک معصومش است که حالا از دیدارشان محروم شده، یا به خاطر لبان خندانش که حالا خشک شده و مدتی است جز دم و بازدمی از آن عبور نکرده است، یا به خاطر اسطوره بودنش، نرگس طور دیگری است...

آخرین گزارش حقوق بشر شما را خواندم. اشاره تان به وضعیت نرگس را هم خواندم. اما نجات نرگس حالا عظمی راسخ تر از اشاره و گزارش می خواهد. نجات نرگس حالا یک اراده قوی می‌خواهد و انسجام و فداکاری از جانب همه فعالین حقوق بشر در خارج کشور. از جانب همه آن‌ها که صدایشان شنیده می شود. از جانب شما.

خانم عبادی نجات نرگس امروز تنها نجات نرگس نیست. شاید نجات خیلی از زندانیان سیاسی باشد، یا حداقل زنها، یا حداقل بیماران. نجات نرگس گام بزرگی است، شاید بزرگ‌تر از احقاق حقوق اقلیت‌ها و بهائیان و محکومین به اعدام و سنگسار نباشد، اما حالا دیگر همه می دانیم، همه می‌دانیم که احقاق حقوق همه هموطنان ایرانی تبار، نه از کانال گزارش ها و اخبار و درد دلهای ما خارج نشینان، بلکه تنها از مجرای بزرگ زنان و مردانی می‌گذرد که با همه تهدید ها و ترس ها، این حقوق پایمال شده را از داخل کشور پیگیری می کنند. از مجرای نرگس هایی می گذرد، که همسر و فرزندان و حتا جان خود را قربانی آرمانشان می کنند.

خانم عبادی کاری بکنید، نجات نرگس محمدی امروز برای ما، گامی بزرگی است برای آزادی، و این شاید به دست شما ممکن شود. خانم عبادی، شاید، شاید، به دست شما ممکن شود...

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه


دوباره رای خواهم داد. 
دوباره در صف مساجد و مدرسه ها، در صف صندوق های رای کنسول گری ها، صبورانه خواهم ایستاد.
دوباره رای خواهم داد، دلم برای انگشت آلوده به جوهر تنگ میشود. جوهری که از انگشت پاک نمیشود، تا چند ساعت، یا چند روز،
جوهری که ایستادگی میکند تا پایان شمارش، تا ایمان به اینکه شمرده شده است.
اما میدانم که دوباره رای خواهم داد. میدانم چون من یاغی نیستم، من شورشی نیستم. من انسان مدنی ام. و رای خواهم داد
رای خواهم داد چون من رویایی دارم
رویایی که فقط با رای من به دست می اید