۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

بر مرگ ستار مرثیه نمی خوانیم

چهل روز پیش اعضای شبکه های اجتماعی تصویر مردی را به دوش کشیده و مرثیه خواندند که پیشتر هرگز او را نمی شناختند. جوانی بلند قامت و قوی، در کنار مادری پیر، یک عکس یادگاری، چشمانی که لبخند و اندوه را یکجا دارند. مردی که دیروز بود، امروز نیست. نویسنده ای که برای دل پردردش می نوشت و هفت هشت خواننده ای که ما جزو آن نبودیم، برای پیرزنی می نوشت که روی مقوا مرد، برای ستوده ها، برای بوسه های بر دست بتان حتا، برای همه آن دردها که در اخبار شبانگاه و نماز صبحگاه می شنید و دلش. ستار قوی هیکل نازک دل بود. و چهل روز پیش مادر پیر پیکر و ما تصویرش را بر دوش کشیدیم، ستار قربانی سینه ی ستبر و دل نازکش شد.
ستار فقط ستار نبود، نماینده کارگرانی بود که غمی در سینه دارند بالاتر از غم نان. صدای کسانی بود که صدایشان شنیده نمی شود. کسانی که حبس و بازداشتشان سرفصل اخبار نیست. ستار با آن وبلاگ و 7 خواننده اش خطرناک تر از هر آشوب و تهدید  برای حکومتی که چماق را جایگزین کلام کرده است. ستار نماینده شهروندانی بود که روزنامه هایشان را نمی شود بست، دفاترشان را نمی شود پلمب کرد، احزابشان را نمی شود پاشاند، ستار آن چیزی بود که نباید می شد. ستار تکثیر آن درد پنهان دلهای مردمان عادی بود. و ستار تکثیر شدنی بود. و ستار تاریخ شد.
چهل روز از آن تاریخ گذشت و امروز نظاره گر مادری هستیم که بر مرگ فرزندش مرثیه نمی خواند، مادری که اشک نمی ریزد، مادری که سلام می کند به مادران همه آنها که بی گناه زیر همین خاک خوابیده اند. مادری که در میان خاک و غم خدا را جستجو می کند. خدا، کجایی ببینی؟ خواهری که سر فراز می کند و می گوید در راه ایران رفت راه دوری نیست.
بر مرگ ستار مرثیه نمی خوانیم. ستار مظلوم نبود،ستار بزرگ نبود، خاموش نبود، ترس نبود، ستار تنها یک شهروند بود، ستار، رویش ناگزیر جوانه بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر